ترجمه مقاله

رضا

لغت‌نامه دهخدا

رضا. [ رِ ] (اِخ ) یا رضای اصفهانی ، میرزاسیدرضا. از سادات حسینی اصفهان و در کمال زهد و تقوی بسیار خوش صحبت بود. در عهد شاه سلطان حسین به منصب نقابت منصوب و هم در آن زمان به اجدادش محشور شد و گاهی شعر می گفت ، این دو بیت از او مسموع و ثبت شد:
هرگه که چشم مست ترا یاد می کنم
خاموش می نشینم و فریاد می کنم .
اشکم ببین ز دیده ٔ بیتاب می رود
تا چشم کار می کند این آب می رود.
(از آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 181). و رجوع به فرهنگ سخنوران و نگارستان سخن ص 32 شود.
ترجمه مقاله