ترجمه مقاله

رضی

لغت‌نامه دهخدا

رضی . [ رَ ] (اِخ ) رضی قزوینی . آقا رضی قزوینی از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. مردی وارسته و آراسته بود و سخن نغزش دلخستگان را آرامش می بخشید. از همه ٔ علوم بهره داشت و شاگردانی زیاد از خدمتش کسب فیض می کردند. اشعار زیر از اوست :
ز نعمت حق نعمت عمده دان نه خوان رنگین را
نمک بشناس گر نشناسی از هم تلخ و شیرین را.
گوشه گیری است که سرمایه ٔ جمعیتهاست
یک تن از غیر چو عزلت بگزیند تنهاست .
عهد او چون جناق بستن بود
مطلب از بستنش شکستن بود.
ریزش احسان دونان آب کشت کس مباد
مدح احسان لئیمان سرنوشت کس مباد.
سبکروتر بود چون عمر غفلت هست سنگین تر
شب کوتاه سازد خواب را در دیده شیرین تر.
اکسیر عمر ناقص ما شد غم و ملال
کرد از برای ما نفسی را هزار سال .

(از تذکره ٔ نصرآبادی صص 172-173).


رجوع به فرهنگ سخنوران و سفینه ٔ خوشگو حرف «ر» شود.
ترجمه مقاله