ترجمه مقاله

رعادة

لغت‌نامه دهخدا

رعادة. [ رَع ْعا دَ ] (ع ص ، اِ) یا رعاد. ماهی الکتریسیته دار. (یادداشت مؤلف ) : منهم [من الصابئین ] من حرم علیه السمک خوفاً ان یکون رعادة. (آثار الباقیة).
- ماهی رَعادَه ، ماهی رَعّادَة :
گرهی پنجه کرده چون سر شست
گرهی ماهی رعاده به دست .

سنایی .


رجوع به رعاد و بحر الجواهر و الجماهر ص 101 و رحله ٔ ابن بطوطة و ذخیره ٔ خوارزمشاهی و ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی و رَعادَة شود. || پرگوی . (از اقرب الموارد). || غرنده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رعاد شود.
ترجمه مقاله