ترجمه مقاله

رفیف

لغت‌نامه دهخدا

رفیف . [ رَ ] (ع مص ) درخشیدن و روشن گردیدن گونه ٔ کسی ؛ رف لونه رفاً و زفیفاً. (منتهی الارب ). مصدر به معنی رَف ّ. درخشیدن . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). درخشیدن و تلألؤ رنگ کسی یا چیزی . (از اقرب الموارد). || درخشیدن لون نبات از سیرابی . (المصادر زوزنی ). || رف الطائر رفاً و رفیفاً، و زف الطائر زفاً و رفیفاً؛ بال گشودن پرنده . (از نشوءاللغة ص 19). رجوع به رف شود. || نیک کوشش کردن در خدمت کسی . (از منتهی الارب ). || به گرد گرفتن کسی را؛ رف القوم . فی المثل : من حفنا او رفنا فلیقتصد؛ ای من تعطف علینا و احاطنا. || مکیدن شتر کره شیر مادر را. || گرامی داشتن کسی را. (از منتهی الارب ). || شادی نمودن . (از منتهی الارب ). (از اقرب الموارد). || بال جنباندن و گستردن مرغ وقت فرودآمدن . (از منتهی الارب ). || جنبیدن و به اهتزاز درآمدن شاخه های گیاه . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله