ترجمه مقاله

رف

لغت‌نامه دهخدا

رف . [ رَف ف ] (ع مص ) بسیار خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از اقرب الموارد). رفیف . || بوسه دادن زن را به اطراف لب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مزیدن دهن در وقت بوسه دادن . (مصادراللغه ٔ زوزنی ). مزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بوسیدن زن از اطراف لب . (ناظم الاطباء). مکیدن لبهای کسی . (از اقرب الموارد). || نیکویی و احسان کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رفیف . || به خوردن رف خوردن شتر و کذلک الغنم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || درخشیدن برق بی آنکه پراکنده شود در ابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || هر روزه شیر خوردن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). || هر روز گرفتن تب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پریدن چشم و غیر آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پریدن و برجستن چشم و جز آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رفیف . رجوع به رفیف در همه ٔ معانی قبل شود. || درخشیدن و روشن گردیدن گونه ٔ کسی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درخشیدن و تلألؤ رنگ کسی . (از اقرب الموارد). || نیک کوشش کردن در خدمت کسی . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گرد گرفتن کسی را. (آنندراج ). گرد گرفتن قوم کسی را. (ناظم الاطباء). احاطه کردن قوم کسی را. (از اقرب الموارد). || شادمانی نمودن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مکیدن بچه شتر شیر مادر خود را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بال جنبانیدن و گستردن مرغ وقت فرودآمدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بال گستردن مرغ ، و آن غیر مستعمل است بلکه «رفرف » بکار رود. (از اقرب الموارد از قاموس ). || گرامی داشتن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله