ترجمه مقاله

رقراق

لغت‌نامه دهخدا

رقراق . [ رَ ] (ع اِ) درخش سراب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوراب . (مهذب الاسماء). || درخش هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- رقراق الدمع ؛ اشکی که در چشم بدرخشد یعنی در آن حرکت کند ولی جاری نشود. (از اقرب الموارد).
- رقراق السحاب ؛ آنچه از آن می رود و می آید. (از اقرب الموارد).
- رقراق السراب ؛ درخشش آن . (از اقرب الموارد).
|| مرغی است که آن را ملاعب ظله خوانند و شاید خاطف ظله نیز همین مرغ است . (یادداشت مؤلف ). || (ص ) درخشان . (دهار). هر چیزی که دارای تلؤلؤ و درخشش باشد گویند: سراب رقراق ؛ ای ذوبصیص . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله