ترجمه مقاله

رقعت

لغت‌نامه دهخدا

رقعت . [ رُ ع َ ] (ع اِ) رقعه . رقعة. نامه . مکتوب . رقیمه . (یادداشت مؤلف ). نوشته ٔ موجز. مکتوب کوتاه . نامه ٔ موجز : بوالفضل در این تاریخ به چند جا بیاورده و رقعتها و نسختهای این پادشاه [ مسعود ] بسیار بدست وی آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 326). رقعتی نبشتم به امیر (رض ) چنانکه رسم است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 614).فرمان خداوند خواجه ٔ بزرگ را در این نگاه دارم و اگر در این رقعتی نویسد به مجلس عالی برسانم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397). خواجه گفت : مبارک باد و همه مراد حاصل شود و بنده هم بر این معنی رقعتی نبشته است وبونصر را پیغام داده اگر رای عالی بیند رساند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 455). رجوع به رقعه و رقعة شود.
ترجمه مقاله