ترجمه مقاله

رمیم

لغت‌نامه دهخدا

رمیم . [ رَ ] (ع مص ) پوسیده شدن استخوان . رِمّة. رَم ّ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص )استخوان ریزیده . ج ، رِمام . (مهذب الاسماء). استخوان پوسیده . (دهار) (منتهی الارب ). پوسیده از استخوانها. (از اقرب الموارد) : قال من یحیی العظام و هی رمیم . (قرآن 78/36).
که ز عکس جوشش آب حمیم
آب ظلمم کرد خلقان را رمیم .

مولوی (مثنوی ).


دردمی در صوریک بانگ عظیم
پر شود محشر خلایق از رمیم .

مولوی (مثنوی ).


بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری
سر برآرد ز گِلم رقص کنان عظم رمیم .

حافظ.


|| پوسیده و کهنه از هر چیز. ج ، رِمام ، اَرِمّاء. || (اِ)آنچه باقی بماند از نبات در سال اول . (از متن اللغة).
ترجمه مقاله