ترجمه مقاله

رنجوردل

لغت‌نامه دهخدا

رنجوردل . [ رَ دِ ] (ص مرکب ) آزرده خاطر. رنجیده خاطر. آزرده دل . دل آزرده : گفت صدر اسلام وارث اعمار باد، موصلی کالبد خالی کرد. گفت کی ؟ گفت نیمه ٔ ماه ربیعالاول ، خواجه عظیم رنجوردل شد. (چهارمقاله ).
ترجمه مقاله