ترجمه مقاله

رند

لغت‌نامه دهخدا

رند. [ رَ ] (ع اِ) درخت عود. (دهار). عود. (السامی فی الاسامی ). درختی است خوشبوی از درختان بادیه و بقولی دیگر آس را نیز گویند. و در صحاح آمده : «قال الاصمعی و ربما سموا العود رنداً و انکر ان یکون الرند الاَّس ». (از اقرب الموارد). نوعی از درخت خوشبوی و عود که بهندی اکراست و آس که به فارسی مورد گویند. (از منتهی الارب ). بمعنی درخت غار است و گویند آس بری است . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). بعربی آس بری است و بلغت شام غار و گویند صندل است . (مخزن الادویه ). مورد که بعربی آس خوانند و بعضی گویند رند درخت غار است و آن درختی باشد بزرگ و برگ آن بزرگتر از برگ بید می شود و آن رابیونانی ذاقی خوانند. (از برهان قاطع) :
اتت روائح رندالحمی و زاد غرامی
فدای خاک در دوست باد جان گرامی .

حافظ.


|| جوال مانندی است که از برگ خرما سازند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شبه جوالی است کوچک از برگ خرما. (اقرب الموارد).
- ذورند ؛ موضعی است در راه حاجیان بصره ، از آن موضع است ابراهیم بن شبیب . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله