رواحل
لغتنامه دهخدا
رواحل . [ رَ ح ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راحِلة.(دهار) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (آنندراج ).شتران قوی و تندرو. رجوع به راحلة شود :
نگه کردم به گرد کاروانگاه
به جای خیمه و جای رواحل .
نگه کردم به گرد کاروانگاه
به جای خیمه و جای رواحل .
منوچهری .