ترجمه مقاله

رواس

لغت‌نامه دهخدا

رواس . [ رَوْ وا ] (از ع ، ص ، اِ) صاحب آنندراج آرد: صحیح به همزه ٔ مشدد است و به واو خطاست . (آنندراج ). مصحف رَاءّس [ به همزه ٔ مشدده ] است که بمعنی سَرفروش است . (از منتهی الارب ). بائعالرؤوس . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة ذیل رأاس ). کله فروش . (آنندراج ). کیپاپز. کله پز. رجوع به رأاس شود :
بسان پاچه ٔ گاوی که از موی
برون آرد ورا شاگرد رواس .

سوزنی .


از سر گوسفند نتواند
یک سر موی کم کند رواس .

سلیم (از آنندراج ).


ترجمه مقاله