ترجمه مقاله

روایة

لغت‌نامه دهخدا

روایة. [ رِ ی َ ] (ع مص ) بازگفتن سخن را و همچنین است شعر. (از منتهی الارب ). روی الحدیث َ روایةً؛ حمل و نقل کرد آنرا. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). نقل سخن یا خبر از کسی . بازگو کردن سخن کسی را. روایت . و رجوع به روایت شود.
|| اصطلاحی است در نقل حدیث و فقه و قرائت . در دائرةالمعارف فرید وجدی آمده : زمانی که پیغمبر وفات یافت اصحاب آن حضرت مجبور به جمع قرآن و اقوال وی شدند و این همه امکان نداشت مگر اینکه اقوال صحابه را که از پیغمبر شنیده شده بود گرد آورند. پس روایت حدیث پیدا شد، و هر کس که حدیثی از پیغمبر شنیده بودبه دیگری ابلاغ کرد و چون عصر صحابه سپری شد نوبت به تابعان رسید و آنان احادیثی را که از زبان صحابه شنیده و فراگرفته بودند در مجالس و محافل بر مردم می خواندند و این مردم در حفظ و روایت احادیث و اسناد آن جِدّی بلیغ داشتند و اولین حافظ و راوی حدیث ابن عباس بود. (از دائرةالمعارف فرید وجدی ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: روایة در لغت بمعنی نقل گفتار است و در عرف فقها آن را گویند که مسأله ای از مسائل فرعی فقهی از فقیهی اعم از سلف یا خلف نقل شود، و گاه باشد که اختصاص به سلف یابد در صورتی که گفتار خلفی در مقابل آن باشد. و در مجمع السلوک آمده : روایت علمی است که بر کردار و گفتار پیغمبر (ص ) اطلاق شود و آثار افعال صحابه را گویند. محدثان روایت را به چند قسم منقسم ساخته و گفته اند که اگر راوی یا کسی که از او روایت شده در سن و ملاقات پیغمبر مساوی باشد آن را روایت اقران خوانند و اگر یکی از آنان از دیگری روایت کند آنرا مدیح نامند. و اگر راوی از کسی روایت کرددر سن و ملاقات پیغمبر یا در میزان علم و حفظ حدیث مادون راوی بود آن را روایت اکابر از اصاغر گویند، و روایت آباء از ابناء نیز مشمول این حکم است . و اگر دو تن از شیخی روایت کردند و یکی از آن دو پیش از دیگری وفات یافت آن را سابق و لاحق خوانند و راوی در عرف محدثان نقل کننده ٔ حدیث است به اسناد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
و رجوع به خبر و حدیث شود.
- الروایة . رجوع به الروایة شود.
|| اصطلاحی است درادب و تاریخ و لغت . آقای دکتر صفا آرند: ادب تازی در آغاز امر عبارت بود از جمع و نقل اقوال و امثال و اشعار و اخبار عرب و این در حقیقت اساس ابتدائی علوم لسانی و علوم ادبی عربی است . در صدر اسلام عرب بر اثر اشتغال به جنگ و سیاست و در نتیجه ٔ استغنا از تحقیق در زبان خود توجهی به ادب نمی کرد، اما نومسلمانان فارس و عراق و خراسان که بالولاء از طریق خدمت و هجرت به میان اعراب رفته بودند محتاج به فراگرفتن زبان عرب و تحقیق در اصول و قواعد آن شدند و برای اشتغال به این امر غالباً به کوفه و حیره و بصره که در حدود بادیه و واسطه ٔ اتصال بین بداوت و حضارت بود رفتند ودر دوره ٔ بنی عباس این آمد و شد فزونی گرفت . گذشته از این در بصره عده ای از قبایل عرب سکونت گزیدند و میان ایشان بسیاری از موالی بودند که از آنان گروهی درادب شهرت یافتند و جماعتی از این موالی یا وافدین فارس و خراسان که به جمع اشعار و اخبار و امثال عرب مشتغل بودند رُوات نامیده شدند، زیرا اینان آنچه را که از تازیان شنیده بودند روایت میکردند. در ابتدا راوی یا راویة به کسی گفته میشد که شعر شاعر یا شاعرانی را حفظ کند و بخواند. هر یک از شاعران جاهلیت و اسلام را راوی یا روات خاصی بود، مثلاً مربع راوی جریر وفرزدق بود. لیکن بعد از آنکه عده ای به حفظ مطالب مختلف از فرهنگ عرب و نقل روایات آنها مبادرت کردند آنان را راوی و راویة گفتند و کار این دسته خود بابی از ادب و منشاء علوم مختلف لسانی و ادبی عرب گردید، زیرا از این طریق اشعار و امثال و لغات و اخبار عرب اخذ و در کتب مختلف تدوین شد و مورد استفاده ٔ علمای لغت و صرف و نحو و ادب قرار گرفت . روات در هرچه روایت میکردند سلسله ٔ روایت خود را محفوظ میداشتند و سعی میکردند روایت آنان از اعراب بدوی مانند قیس و تمیم و هذیل و کنانه و امثال آنان باشد و از اعراب شهر یانزدیک شهری چیزی روایت نمیکردند زیرا زبان آنان فاسد شده بود. در صدر دولت عباسی بر اثر توجهی که از طرف خلفا و بزرگان و مردم نسبت به روات میشد این علم رونق بسیار داشت و بخصوص نخستین خلفای عباسی مال کثیردر این راه صرف میکردند و همین امر باعث شد که عده ای از روات وضّاع برای ترویج بازار هنر خود پدید آیندو اشعار مجعول و موضوعی را به اسم شعرای جاهلی یا اعراب بادیه روایت کنند. در عصر اول عباسی از میان روات عده ای در روایت اشعار و دسته ای در روایت لغات یا امثال و اخبار عرب و نظایر این مطالب شهرت یافتند. (نقل به اختصار از تاریخ ادبیات در ایران تألیف ذبیح اﷲ صفا چ 2 ج 1 صص 119 - 121).
|| تافتن رسن را. (منتهی الارب ). رَوی ̍ الحبل َ روایةً؛ تافت ریسمان را. (از اقرب الموارد). || آب آوردن اهل خود را. (از منتهی الارب ). آب آوردن کسی را. (آنندراج ). رَوی ̍ علی اهله و روی لهم روایةً؛ آب آورد اهل خود را. (از اقرب الموارد). || محکم بستن جهاز را بر شتر بر سر رواء تا برنیفتد. (از منتهی الارب ). روایة رحل ؛ بستن رحل را بر روی شتر تا نیفتد. (از اقرب الموارد). || آب کشی کردن برای قوم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله