ترجمه مقاله

روحانی سمرقندی

لغت‌نامه دهخدا

روحانی سمرقندی . [ ی ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) ابوبکربن محمدبن علی روحانی . از شاعران استاد قرن ششم است . نعت و اسم و نسب او را عوفی در لباب الالباب (ج 2 ص 282)«الاجل الافضل تاج الحکماء عطارد الثانی ابوبکربن محمدبن علی الروحانی » آورده است . آذر در آتشکده (ص 333) وهدایت در مجمع الفصحاء (ج 1 ص 240) نیز گویا به پیروی از عوفی اسم او را ابوبکربن محمد گفته اند. دولتشاه در تذکرة الشعراء (چ هند ص 69) او را شاگرد رشیدی سمرقندی شاعر مشهور اوایل قرن ششم دانسته است ، و این هیچ مستبعد به نظر نمی آید. تذکره نویسان بعد از او هم بر همین منوال رفته و همه ٔ آنان جز عوفی که اشاره ای به مولد او ندارد، وی را سمرقندی دانسته اند. از سال ولادت و وفات او اطلاعی در دست نیست لیکن بسبب شاگردی رشیدی سمرقندی شاعر اواخر قرن پنجم باید چنین پنداشت که دوران حیات او نیمه ٔ اول قرن ششم بوده ، و در این صورت مداحی او از یمین الدوله بهرامشاه (512 - 547 هَ. ق .) درست به نظر میرسد. عوفی او را مداح بهرامشاه دانسته و آذر و هدایت مدح سلاطین دیگری را به وی نسبت داده اند، از آنجمله «آذر» گفته است که او مداح سلطان محمد خوارزمشاه نیز بود. علاءالدین محمد خوارزمشاه چنانکه میدانیم از سال 596 هَ . ق . سلطنت خوارزم یافت و بسیار مستبعد است که روحانی تا دوره ٔ این سلطان زنده مانده باشد و شاید سلاطین خوارزمشاهی مقدم بر او را مدح کرده باشد. ابیاتی که از روحانی سمرقندی برجای مانده دلیل قاطع بر استادی و مهارت او در شعر ولطف طبع وی در تغزل و غزل و توصیف است . از اشعار اوست این چیستان که در تشبیه و توصیف قلم ساخته است :
چیست آن مرغی که چون منقار او تر میشود
چشم و گوش اهل معنی درج گوهر میشود...
تا بدست آید سخن راآب حیوان در جهان
همچوذوالقرنین اندر تیرگی در میشود
عقل جادوکار دوراندیش رنگ آمیز را
بند کردن باد را از وی مصور میشود...
او چه غواص است یارب زانکه چون او غوطه خورد
نور جان در بحر ظلمت آشناور میشود...

#


ای بناگوش تو داده ماه را نور و صفا
سرو مشکین طره ای و گلبن سیمین قفا
حلقه ٔ زلفت برنگ و شعله ٔ نورت بروی
تیرگی را مایه آمد، روشنی را کیمیا
هست نقاش از هوای روی تو دست بهار
گشت عطار از کمند زلف تو باد صبا
آسمانی ، بهر آن سیمابگون بندی کمر
آفتابی ، بهر آن زنگارگون پوشی قبا
تا ترا روی چو خورشید است ما را عار نیست
همچو نیلوفر در آب دیده کردن آشنا
چشم جز در چهره ٔ خوب تو نگشاید خرد
از برای آنکه تو ماهی و او مردم گیا
ای ز بهر جان خلقی بیدل و خسته جگر
چشم بی آب تو داده آب شمشیر جفا...
(از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج 2 صص 610 - 614 به اختصار). و رجوع به مجمع الفصحاء چ سنگی ج 1 ص 240 و تذکره ٔ دولتشاه چ هند ص 69 و آتشکده ٔ آذر چ سیدجعفر شهیدی ص 341 و لباب الالباب چ لیدن ج 2 ص 282 و تعلیقات سعید نفیسی بر لباب الالباب چ 1335 صص 728 - 733 و فرهنگ سخنوران تألیف خیامپور و قاموس الاعلام ترکی ذیل روحانی شود.
ترجمه مقاله