ترجمه مقاله

روحی شارستانی

لغت‌نامه دهخدا

روحی شارستانی . [ ی ِ رِ ] (اِخ ) شاعر و مداح ابوالمظفر طمغاج خان حاکم ماوراءالنهر بود. در صبح گلشن نسبت او سیوستانی آمده است . این شعر از اوست :
چه بوسه داد مرا یار بامداد پگاه
زهی حلاوت لب لااله الااﷲ
ز تاب حلقه ٔ زلفش زهی مذلت مهر
ز نور چهره ٔ خوبش خهی خجالت ماه
درست شد که زانوار عکس چهره ٔ اوست
فروغ روی عروسان نیلگون خرگاه
هزار سلسله بر گرد عارضش گویی
بگرد روم درآورده شاه زنگ سپاه
مرا چه گفت ؟ بگفت ای امیر خسته دلان
ز دست هرکه ترا خوشتر است باده بخواه
بروی من نگر و موی من بدان منگر
که روی صبح سپید است و موی شام سیاه
بسعی همت او ساختم یکی مجلس
که آفتاب همی در میان نهاد کلاه
بدست جام می جانفزای مشکین بوی
به پیش دفتر دیوان مدح شاهنشاه
ابوالمظفر طمغاج خان که از عدلش
به صد هراس رودکهربا بجانب کاه
جبال حلم نمای و بحار گوهربخش
جهان دوست فزای و سپهر دشمنکاه .

(از مجمع الفصحاء چ 1 ج 1 ص 240).


رجوع به صبح گلشن شود.
ترجمه مقاله