ترجمه مقاله

روزخسب

لغت‌نامه دهخدا

روزخسب . [ خ ُ ] (نف مرکب ) آنکه در کارها کاهل و غافل و سست باشد . آدم سست و تنبل در کار. (از ناظم الاطباء). مدبر. (انجمن آرا). کسی که به تنبلی روز را در خواب بگذراند :
رای ملک صبح خیز بخت عدو روزخسب
شبروی از رستم است خواب ز افراسیاب .

خاقانی .


- روزخسب شب خیز ؛ عابد و زاهد شب زنده دار. (انجمن آرا) (آنندراج ).
- || کنایه از عابد و زاهد ریائی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
- || دزد و راهزن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). عیار. (انجمن آرا).
- || شبرو. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله