ترجمه مقاله

روزکی

لغت‌نامه دهخدا

روزکی .[ زَ ] (اِ مرکب ) از: روز + کاف تصغیر + یای وحدت . یک روزی . یک زمان اندکی . (ناظم الاطباء) :
چون بریدند روزکی دو سه راه
توشه ای را که داشتندنگاه .

نظامی .


اما نه هنوز روزکی چند
میباید شد بوعده خرسند.

نظامی .


که صابر شو درین غم روزکی چند
نماند هیچکس جاوید در بند.

نظامی .


روزکی چند چون برآسایم
در انصاف و عدل بگشایم .

نظامی .


روزکی چند باش تا بخورد
خاک مغز سر خیال اندیش .

سعدی .


ترجمه مقاله