ترجمه مقاله

روزی خواره

لغت‌نامه دهخدا

روزی خواره . [ خوا / خا رَ / رِ ](نف مرکب ) روزی خوار. روزی خورنده : یکی روزی خواره بود و یکی روزی دهنده . (قابوس نامه ). روزی آن است که روزی به روزی خواره دهی . (قابوس نامه ). پیره زنی زن حاتم را گفت حاتم روزی چه مانده است گفت حاتم روزی خواره بود روزی ده اینجاست نرفته است . (تذکرة الاولیاء عطار چ استعلامی ص 299). و رجوع به روزی خوار شود.
ترجمه مقاله