ترجمه مقاله

روس

لغت‌نامه دهخدا

روس . [ رَ ] (ع اِ) انه لروس سوء؛ یعنی بد مرد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عیبی که در کراع (پایچه ٔ گاو و گوسفند) باشد. (از اقرب الموارد). عیب . (از المنجد). || در شاهنامه عبدالقادر بغدادی بمعنی فریاد آمده است . (از فرهنگ شاهنامه ).
ترجمه مقاله