ترجمه مقاله

روشنک

لغت‌نامه دهخدا

روشنک .[ رَ ش َ ن َ ] (اِخ ) دختر دارا. (خمسه ٔ نظامی حواشی ج 4). نام دختر دارا است که اسکندر بموجب وصیت دارا او را به عقد نکاح خود درآورد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از جهانگیری ) (از شرفنامه ٔ منیری ). به یونانی رخسانه یا رکسانه . (یادداشت مؤلف ). نام دختر دارا که اسکندر گرفت و تلفظ یونانی آن روخسنه است . (فرهنگ لغات شاهنامه ). رکسانا. در فهرست شاهنامه ٔ ولف روشنک آمده و در یونانی رکسانه یوستی در نامنامه ٔ ایرانی آنرا روشنک آورده از اوستا راوخشنه . باید دانست که دختر دارا (داریوش سوم ) که زن اسکندر شد استاتیرا نام داشت و آریان نام او را برسین نوشته و اسکندر بار دوم که به شوش آمد (325ق .م .) با او ازدواج کرد. اما رکسانه ، زن دیگر اسکندر دختر اکسیارتس از نجبای سغد بود که اسکندر در سفر سغد با او ازدواج کرد و همین نام است که در ادبیات ما به «روشنک » تبدیل شده واو را دختر دارا (داریوش سوم ) پنداشته اند. (از ذیل برهان چ معین ). و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1446 و 1883 و ج 3 ص 1954 و فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 12 و 56 و حبیب السیر چ سنگی ج 1 صص 73 - 74 و مجمل التواریخ و القصص ص 56 و مزدیسنا و ادب پارسی ص 371 و تاریخ گزیده چ لیدن ص 99 و تاریخ سیستان ص 10 شود :
کجا مادرش روشنک نام کرد
جهان را بدو شاد و پدرام کرد.

فردوسی .


همان روشنک را که دخت من است
بدین نازکی دست پخت من است .

نظامی .


که روشن شود روی چون عاج او
شود روشنک درةالتاج او.

نظامی .


اگر سردرآرد بدین شغل شاه
سر روشنک را رساند به ماه .

نظامی .


که تا روشنک را چو روشنچراغ
بیارند با باغ پیرای باغ .

نظامی .


ترجمه مقاله