روشن کن
لغتنامه دهخدا
روشن کن . [ رَ / رُو ش َ ک ُ ] (نف مرکب ) روشن کننده . روشنایی بخش . روشن ساز. که نورانی کند. که روشن و تابان سازد :
روشن کن آسمان به انجم
پیرایه ده زمین به مردم .
- روشن کن چشم ؛ شادکننده :
روشن کن چشم مرقدان را
در مرقد تنگ و تار بینند.
روشن کن آسمان به انجم
پیرایه ده زمین به مردم .
نظامی .
- روشن کن چشم ؛ شادکننده :
روشن کن چشم مرقدان را
در مرقد تنگ و تار بینند.
نظامی .