ترجمه مقاله

رون

لغت‌نامه دهخدا

رون . (اِ) باعث و سبب . (آنندراج ) (انجمن آرا (از برهان ). سبب . (از فرهنگ جهانگیری ). || بهرِ. برای ِ. (یادداشت مؤلف ). چنان بود که گویی به سبب آن . (فرهنگ اوبهی ) :
به چشم اندرم دیدن از رون تست
به جسم اندرم جنبش از بون تست .

عنصری (از اسدی ).


ترجمه مقاله