رویین تنی
لغتنامه دهخدا
رویین تنی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت رویین تن . تن نیرومند و محکم داشتن :
به من می رسد بازوی بهمنی
که اسفندیارم به رویین تنی .
رجوع به رویین تن شود.
|| کنایه از معزولی . (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ). رجوع به رویین تن شود.
به من می رسد بازوی بهمنی
که اسفندیارم به رویین تنی .
نظامی .
رجوع به رویین تن شود.
|| کنایه از معزولی . (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ). رجوع به رویین تن شود.