ترجمه مقاله

روی گردان

لغت‌نامه دهخدا

روی گردان . [ گ َ ] (نف مرکب ) کسی که از کاری اعراض کند و از آن روی تابد. (ناظم الاطباء). مُعرِض . (یادداشت مؤلف ). متماری . (منتهی الارب ). اعراض کننده و بی دماغ . (آنندراج ).
- روی گردان گشتن ؛ روگردان شدن :
در دماغ عشق ار دل روی گردان گشته است
این صفت برگشته را برگشته مژگانی کجاست ؟

صائب (از آنندراج ).


رجوع به ترکیب روی برگرداندن شود. || نافرمان . سرکش . مخالف . یاغی . (فرهنگ فارسی معین ). || در هندوستان قماشی را گویند که پشت و رو یکسان داشته باشد و چون از طرفی مستعمل شود آن را باژگونه کنند و از طرف دیگر بدوزند و این در سقرلات و آنچه بدان ماند مستعمل ، و اصطلاح سراجان است . (آنندراج ).
ترجمه مقاله