ترجمه مقاله

روی شناس

لغت‌نامه دهخدا

روی شناس . [ ش ِ ] (ن مف مرکب ) مشهور و معروف و محترم . (ناظم الاطباء). روشناس . معروف و مشهور. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به روشناس شود. || آشنا. (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ).
ترجمه مقاله