ترجمه مقاله

رو

لغت‌نامه دهخدا

رو. (نف مرخم ) روینده . اسم فاعل از روییدن در صورتی که با لفظ دیگر مرکب شود مثل خودرو. (فرهنگ نظام ).
- خودرو ؛ درخت یا گیاهی که بدون تربیت باغبان رسته باشد.درخت و علفی که بطبیعت خود بردمیده باشد.
|| (فعل امر) فعل امر از مصدر روییدن که در تکلم به اضافه ٔ حرف با (برو) استعمال میشود. (فرهنگ نظام ).
ترجمه مقاله