رژدی
لغتنامه دهخدا
رژدی . [ رَ ] (حامص ) بسیارخواری . (لغت فرس اسدی نسخه ٔ کتابخانه ٔ نخجوانی ). صفت رژد. عمل رژد. دلگی . (یادداشت مؤلف ) :
ز دیدارخیزد هزار آرزوی
ز چشم است گویند رژدی گلوی .
و رجوع به رزد و رژد شود.
ز دیدارخیزد هزار آرزوی
ز چشم است گویند رژدی گلوی .
ابوشکور بلخی (از آنندراج ).
و رجوع به رزد و رژد شود.