ترجمه مقاله

رک

لغت‌نامه دهخدا

رک . [ رُ ] (ص ، ق ) (عامیانه ) بی پرده (گفتار) پوست کنده (گفتار). صریح . صریحاً. بالصراحة. گفته ٔ روشن و کمی تند نسبت به شنونده ناشی از صراحت خلق و راستگویی گوینده . (یادداشت مؤلف ). راست و صریح . بی پرده . بی پروا: حقیقت را رک پوست کنده می گویم . (فرهنگ فارسی معین ).
- رک و راست ؛ صاف و پوست کنده : «من رک و راست حرف می زنم » (فرهنگ فارسی معین ).
|| صریح اللهجة؛ آنکه رک و صریح حرف زند. آنکه سخن بی پرده گوید. رک گوی . یک لخت . بی شیله و پیله . (از یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله