ریزه خور
لغتنامه دهخدا
ریزه خور. [ زَ / زِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه هاو خرده های غذای پس مانده ٔ کسی را بخورد :
عنقاست مور ریزه خور سفره ٔ سخاش
چونانکه مور ریزه ٔ عنقاست زال سام .
زان همه ریزه خواران یک کس نیست
شاکر جود فراوان اسد.
شاعر مفلق منم خوان معانی مراست
ریزه خور خوان من فرخی و عنصری .
جان شد نهنگ بحر کش از خام نیمشب
دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه .
خان ختا ریزه خور خوان تست .
_((حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 223). || خوشه چین . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ریزه خوار شود.k05l)_
عنقاست مور ریزه خور سفره ٔ سخاش
چونانکه مور ریزه ٔ عنقاست زال سام .
خاقانی .
زان همه ریزه خواران یک کس نیست
شاکر جود فراوان اسد.
خاقانی .
شاعر مفلق منم خوان معانی مراست
ریزه خور خوان من فرخی و عنصری .
خاقانی .
جان شد نهنگ بحر کش از خام نیمشب
دل گشت مور ریزه خور از خوان صبحگاه .
خاقانی .
خان ختا ریزه خور خوان تست .
_((حبیب السیر چ سنگی ج 3 ص 223). || خوشه چین . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ریزه خوار شود.k05l)_