ترجمه مقاله

ریزیده

لغت‌نامه دهخدا

ریزیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) پراکنده و منتشر. (ناظم الاطباء): هری ؛ از هم ریزیده از پختگی . (السامی فی الاسامی ). || گداخته و ذوب شده . (ناظم الاطباء). || خردشده و ریزریزشده . (ناظم الاطباء). مُفَتَّت . متلاشی . ازهم پاشیده . پاشیده . (یادداشت مؤلف ) : جمله استخوانها و گوشت او ریزیده . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). || ریخته : اقضم ؛ دندان ریزیده . (السامی فی الاسامی ). امعر؛ ریزیده موی . (تاج المصادر بیهقی ). || پوسیده و فاسد شده . (ناظم الاطباء): رمیم ؛ استخوان ریزیده . (السامی فی الاسامی ). رفات ؛ شمشیر کناره ریزیده . عظم رمیم ؛ استخوان ریزیده . (یادداشت مؤلف ) : چون ما استخوانهای پوسیده و ریزیده باشیم . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 470). || آزرده . || (اِ) برگ درخت سرو. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله