ترجمه مقاله

ریسه کردن

لغت‌نامه دهخدا

ریسه کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نخ کشیدن ، چنانکه دانه های انجیر یا دانه های سبحه را. (یادداشت مؤلف ). || پی درپی هم افکندن کسان یا چیزهایی را. پشت هم آوردن . قطار کردن . پیاپی و دمادم کردن : بچه هایش را هم با خود ریسه کرده بود. (یادداشت مؤلف ). || مشتی الفاظ را بی توجه به مستدل بودن آنها پیاپی گفتن . پیاپی گفتن : یک مشت الفاظ پوچ را ریسه کرد. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله