ترجمه مقاله

زابل

لغت‌نامه دهخدا

زابل . [ ب ُ ] (اِخ ) قومی و جماعتی است . (برهان قاطع). || (اِ) شعبه ای است از موسیقی . (برهان قاطع). اصلی است . (شرفنامه ٔ منیری ). مقامی است از مقامات سرود. (غیاث اللغات از سراج و چراغ هدایت و فرهنگ ). گوشه ای از چهل و هشت گوشه ٔ موسیقی است . مقامی است از موسیقی چنانکه از منشآت ملاطغرابوضوح می پیوندد. (آنندراج ). خسرو گوید :
پیرزنی چنگ تهمتن مثال
رخش روان کرده به زابل چو زال .
(فرهنگ رشیدی ص 300).
و رجوع به فرهنگ شعوری شود.
ترجمه مقاله