ترجمه مقاله

زاجر

لغت‌نامه دهخدا

زاجر.[ ج ِ ] (ع ص ) منعکننده . بازدارنده ٔ از کاری . (دهار)(آنندراج ) (اقرب الموارد). || زاجر قلبی در اصطلاح صوفیه ، واعظ و زنهاردهنده ٔ حق و خواننده بسوی خدا است و آن نوری است که در دل مؤمن تابد. (تعریفات ). || اندرزدهنده : و در حلقه ٔ درویشان زاجرند و صبور. (گلستان ). || بیم کناننده . || نالنده . || فالگیرنده بمرغ . (دهار). || برانگیزنده بر کاری . راننده و سوق دهنده : فالزاجرات زجراً ؛ ای الملائکةتزجر السحاب ای تسوقه . (اقرب الموارد) (آنندراج ).
ترجمه مقاله