ترجمه مقاله

زاده

لغت‌نامه دهخدا

زاده . [ دَ ] (اِخ ) از مشایخ شهر قریم [ کریمه ]است ابن بطوطه آرد: چون بطرف شهر قریم عزیمت کردم [تلکتمور ] که از طرف سلطان محمد اوزبک خان حاکم آن شهر بود یکی از خدمتکاران را با سعدالدین امام شهر به استقبال من فرستاد من بخانقاه شیخ شهر، زاده ٔ خراسانی وارد شدم این شیخ مرتبتی بلند نزد اهالی داشت و قاضیان و خطباء و فقها و دیگر مردم را دیدم که بسلام وزیارت وی می آمدند. مرا با گشاده روئی بسیار پذیرفت واکرام کرد. (رحله ٔ ابن بطوطه چ پاریس ج 2 ص 359).
ترجمه مقاله