ترجمه مقاله

زاره

لغت‌نامه دهخدا

زاره . [ رَ / رِ ] (اِمص ) اسم مصدر است از زار، ریشه ٔ زاریدن بمعنی زاری . (اسم مصدر و حاصل مصدر تألیف دکتر معین ص 98). گریه و ناله . (برهان قاطع). ناله و تضرع باشد. (آنندراج ). و مترادف ناله و گریه . (جهانگیری ). زاری . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ) :
هزار زاره کنم نشنوند زاره ٔ من
بخلوت اندر نزدیک خویش زاره کنم .

دقیقی طوسی (لغت فرس چ اقبال ص 514).


آنگه آرند کشته را بگواره
بر سر بازارشان نهند بزاره .

منوچهری .


آید بر کشتگان هزار نظاره
پرّه کشند و بایستند کناره
نه بقصاصش کنند خلق اشاره
نه به دیت پادشه بخواهد از او مال .

(اسم مصدر تألیف دکتر معین ص 99).


اگر از این راه بیرون رفت باید
ندارد سودمان خواهش نه زاره .

ناصرخسرو (دیوان ص 393) (از اسم مصدر).


سودی نداردت چو برآشوبد
بدخو زمانه ، خواهش و نه زاره .

ناصرخسرو.


آنکه از بیم تیغ او هر شب
خصم راه است ناله و زاره .

شمس فخری . (از آنندراج ) (از جهانگیری ).


|| زاری کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). || (ص ) بمعنی خوار و زار. (برهان قاطع) (آنندراج ). || مسکین . فقیر.بدبخت . (از لیث ذیل لغت ارموله ). و رجوع به فرهنگ اوبهی و صحاح الفرس و رجوع به زار شود.
ترجمه مقاله