زاغ پا
لغتنامه دهخدا
زاغ پا. (اِ مرکب ) زاغ پای . کنایه از طعنه و سرزنش باشد. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). و با لفظ زدن مستعمل میشود. (آنندراج ). طعنه . ملامت . سرزنش . طنز :
زاغ زبانی که ز فر همای
کبک روان رابزند زاغ پای .
کبک خرامنده بصحن سرای
کبک روان را بزده زاغ پای .
زاغ زبانی که ز فر همای
کبک روان رابزند زاغ پای .
امیرخسرو (از آنندراج ).
کبک خرامنده بصحن سرای
کبک روان را بزده زاغ پای .
امیرخسرو (از آنندراج ).