ترجمه مقاله

زاغ کمان

لغت‌نامه دهخدا

زاغ کمان . [ غ ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سه گوشه ٔ کمان ، لیکن تنها لفظ زاغ بدین معنی مستعمل نیست چنانچه بعضی گمان برده اند. (آنندراج ). سه گوشه ٔ کمان ، چه گاهی گوشه ٔ کمان را بشکل زاغ میساخته اند. (فرهنگ نظام ) :
چو خسرو چنان دید برگشت شاد
دو زاغ کمان را بزه برنهاد.

فردوسی .


برآورد زاغ کمان را بزه
کمندی چهل خم بزین در گره .

اسدی (گرشاسب نامه ).


پیغام او بجان بداندیش مرغ دل
تیر اجل به بازوی زاغ کمان دهد.

سیف اسفرنگ .


ز بهر آنکه پر تیر او سازند ترکانش
ز گردون بر، دو کرکس را به یک زاغ کمان گیرد.

امیرخسرو (از آنندراج ).


دو زاغ کمان را عقاب سه پر
بدیدم به یک جای آورده سر.

سلمان ساوجی .


کرکس تیرت چو از زاغ کمان گیرد هوا
بوم شوم جان بدخواهان شود جفت هما.

خواجه جمال الدین سلمان (از آنندراج ).


و رجوع به برهان قاطعو شرفنامه ٔ منیری و غیاث اللغات و نیز رجوع به زاغ در همین لغت نامه شود. || زاغ مصور بر کمان و سیسر را نیز گویند. (آنندراج ).
ترجمه مقاله