ترجمه مقاله

زانوزده

لغت‌نامه دهخدا

زانوزده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به ادب نشسته و کورنش کرده . (ناظم الاطباء).
- زانوزده . اسب کشیدن ؛ اسب پیش آوردن به تعظیم چنانکه معهود ترکان است . (آنندراج ) .
ترجمه مقاله