ترجمه مقاله

زأب

لغت‌نامه دهخدا

زأب . [ زَءب ْ ] (ع مص ) نوشیدن آب . (تاج العروس بنقل از اصمعی ). || تند نوشیدن آب را. (تاج العروس ) (اقرب الموارد). نوشیدن آب را. (آنندراج ). رجوع به منتهی الارب شود. || مشک را برداشتن و شتافتن . (اقرب الموارد). رجوع به منتهی الارب شود. || برداشتن باری را یکباره دفعةً. (آنندراج ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به منتهی الارب شود. || بار خود را کشیدن . (تاج العروس بنقل از اصمعی ). || راندن شتران را. (آنندراج ). || دهر؛ برگشتن روزگار بر کسی . و قولهم الدهر ذوزأب ؛ ای انقلاب . و گفته شد که زأبه (بمعنی انقلب به ) تصحیف زاء به (اجوف واوی ) است و مصدر آن زوء (به معنی انقلاب ) است نه زأب و نه زآب و گویا زآب در جمله ٔ الدهر ذوزآب ، خود تصحیف زوآت (جمع زوئه ) باشد. (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). رجوع به زآب و زوء شود.
ترجمه مقاله