زاک
لغتنامه دهخدا
زاک . (اِ) لک . (شرفنامه ٔ منیری ). || همان زمج بلور است . (شرفنامه ٔ منیری ) :
نقش ماهی را چه دریا و چه خاک
رنگ هندو را چه صابون و چه زاک .
و رجوع به المعرب جوالیقی وفرهنگ شعوری ، غیاث اللغات ، زاغ ، زاج ،زاگ ، لخچ ، زمج ،شب و زمه شود.
نقش ماهی را چه دریا و چه خاک
رنگ هندو را چه صابون و چه زاک .
(مثنوی ).
و رجوع به المعرب جوالیقی وفرهنگ شعوری ، غیاث اللغات ، زاغ ، زاج ،زاگ ، لخچ ، زمج ،شب و زمه شود.