ترجمه مقاله

زبال

لغت‌نامه دهخدا

زبال . [ زَب ْ با ] (ع ص ) آنکه زبل (سرگین ) جمع میکند و این ماده را ندیده ام و از آن روی آوردم که بگفته ٔ قراء این گونه اشتقاق قیاسی است . (اقرب الموارد). سرگین کش و گودبر. (ناظم الاطباء). سرگین کش . (ملخص اللغات حسن خطیب ). رجوع به تاج العروس و زباله کش شود.
ترجمه مقاله