ترجمه مقاله

زبانی

لغت‌نامه دهخدا

زبانی . [ زَ ] (از ع ، اِ) فارسیان زَبانی ّ واحد زبانیه را بتخفیف یا و بهمان معنی بکار برند و جمع آنرا زبانیان آرند. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). مرد متمرد. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد محافظ جان . (ناظم الاطباء). || مالک دوزخ . دوزخبان . موکل دوزخ . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). فرشته ٔ دوزخ :
جهانداری که هرگه کو برآرد تیغ هندی را
زبانی را بدوزخ ، دربپیچد ساق بر ساقش .

منوچهری .


چون زبانی اندر آتش چون سلحفات اندر آب
چون نعایم در بیابان چون بهایم در قرن .

منوچهری .


و گر باد خلقش وزد بر جهنم
زبانی مقامات رضوان نماید.

خاقانی .


صبح ظفر تیغ اوست حوروش روضه رنگ
روضه ٔ دوزخ اثر حور زبانی عقاب .

خاقانی .


بیابانی از آتشین جوش او
زبانی سخن گفته در گوش او.

نظامی .


چون شنیدند کان فرشته سرشت
چه بلادید از آن زبانی زشت .

نظامی .


هریکی آتشی گرفته بدست
منکر و زشت چون زبانی مست .

نظامی .


رجوع به زبانیان و زبانیه شود.
ترجمه مقاله