زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زبان . (ناظم الاطباء). || شفاهی . ضد کتبی . مطلبی که کسی بکسی پیغام کند بدون آنکه بنویسد. (ناظم الاطباء). شفاهاً. بمشافهه . لساناً. بزبان . زباناً. (در تداول عامه ): زبانی هم بگو گذشته از آنکه نوشته ای . || ظاهری . صوری . مقابل حقیقی ، قلبی ، معنوی ، واقعی و باطنی :
هر چند به دل دوست نداری ما را
قربان محبت زبانیت شوم .
|| مانند زبان . || منسوب به زبانه . (ناظم الاطباء).
هر چند به دل دوست نداری ما را
قربان محبت زبانیت شوم .
؟
|| مانند زبان . || منسوب به زبانه . (ناظم الاطباء).