ترجمه مقاله

زبج

لغت‌نامه دهخدا

زبج . [ زَ ب َ ] (اِخ ) دهی است بجرجان . از آن ده است ابوالحسن علی محدث ، فرزند ابوبکربن محمد. (از منتهی الارب ). دهی است به جرجان . (قاموس ). قریه ای است به جرجان . از آنجاست ابوالحسن علی بن ابی بکربن محمد محدث . (قاموس ). سمعانی آرد: زبج گمان دارم که قریه ای است در نواحی جرجان . (از انساب سمعانی ). یاقوت آرد: ابوسعد گوید: گمانم آن است که زبج قریه ای است به جرجان . (از معجم البلدان ).
ترجمه مقاله