ترجمه مقاله

زبراء

لغت‌نامه دهخدا

زبراء. [ زَ ] (اِخ ) داه احنف بن قیس . و در مثل است : قد هاجت زبراء و او زنی سلیطه بود و هرگاه غضب میکرد احنف چنین میگفت و از آن پس این سخن مثل گشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زبراء جاریه ٔ احنف است و مثل هاجت زبراء از آن است که هرگاه غضب میکرد احنف میگفت : هاجت زبراء. (متن اللغه ). میدانی آرد: احنف بن قیس را خدمتکاری کج خلق بود به نام زبراء و هرگاه در خشم میشد، احنف میگفت : «قد هاجت زبراء». از این پس ، این سخن مثل گشت و هرگاه کسی از خشم بخروش آید گویند قد هاجت زبراء . (از مجمع الامثال ). ابن قتیبه آرد: روزی بحربن احنف ، زبراء کنیزک پدر را زانیه خواند. زبراء گفت : اگر چنین بود، برای پدرت مانند تو فرزندی می آوردم . (از عیون الاخبار 1343 ج 2 ص 59) و طبری آرد: چون احنف بن قیس ، عبس بن طلق را با 60 سوار برای مقابله با مالک بن مسمع مأمور ساخت ، مردمی که در خانه ٔ او اجتماع کرده بودند و در این باره بدو اصرار میورزیدند، فریاد برآوردند: هاجت زبراء و زبراء کنیزکی بود احنف را و نام او را کنایت از احنف آوردند. (طبری چ دخویه قسمت 2 ص 452).
ترجمه مقاله