ترجمه مقاله

زبعری

لغت‌نامه دهخدا

زبعری . [ زِ / زَ ب َ را ] (ع ص ) درشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). درشت و کلان و تناور. (ناظم الاطباء). ستبر. (شرح قاموس ). زبعری را بدین معنی با کسر و فتح زا هر دو خوانند و در صورت فتح و با در حساب آوردن الف (مقصوره ) این اسم ملحق به سفرجل (یعنی به اسماء خماسی ) میگردد. (تاج العروس ).تناورکه دارای موی فراوان بر روی و پشت است . (ابن درید، الجمهرة ج 3 ص 407).
ترجمه مقاله