ترجمه مقاله

زبنی

لغت‌نامه دهخدا

زبنی . [ زُ ب ُن ْ نی ی ] (اِخ ) محمدبن ابی منهال بن دارة ازدی مکنی به ابوحاتم . محمدبن ابی معتوج در هجو او گوید:
و اذا مررت بباب شیخ زبنة
فاکتب علیه قوارع الاشعار
یؤتی و تؤتی شیخه و عجوزه
و بناته و جمیع من فی الدار.
و نیز گوید:
اباحاتم سد من اسفلک
بشی ٔ هوالشطرمن منزلک .
ابن رشیق گوید: وی در محل خود بساحل از کوره ٔ رصفه که زبنة نام دارد شغل قضاء داشت ، درشاعری ، مشهور بود و در دیگر علوم دست نداشت . فرزند او عبدالخالق در شعر و شاعری بیش از پدر مشهور است . (از معجم البلدان ).
ترجمه مقاله