ترجمه مقاله

زبهیده

لغت‌نامه دهخدا

زبهیده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف ) فروافتاده بود. (جهانگیری ). فروافتاده باشد مطلقاً اعم از جایی یا از منصبی یا از قوت و قدرت . (برهان قاطع). فروافتاده و ساقطشده ، خواه از جائی و یا از منصب و قوت و قدرت . (ناظم الاطباء). مؤلف انجمن آرا آرد: در فرهنگ جهانگیری و برهان قاطع بمعنی فروافتاده آورده اندو در رشیدی اصلاً نیست ، معلوم میشود که هر دو تصحیف خوانی کرده اند، و اصل آن ریهیده است ، به دری بمعنی ریخته و ویران شده آمده . و آنرا بلفظ دری مخفف کرده ریته گفته اند چنانکه باباطاهر همدانی گفته :
مسلسل زلف بر رو، ریته دیری
گل و سنبل بهم آمیته دیری
پریشان چون کری آن تار زلفان
بهرتاری دلی آویته دیری .
ریخته و آمیخته و آویخته را بحذف «خ » قافیه کرده . (انجمن آرا) (آنندراج ).
ترجمه مقاله