ترجمه مقاله

زبونی کشیدن

لغت‌نامه دهخدا

زبونی کشیدن . [زَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) زبون شدن . (آنندراج ). تحمل خواری . خفت کشیدن . تن به زبونی دادن :
بدین خوبی چنین درمانده چونی
چرا چندین کشی آخر زبونی .

جامی .


رجوع به زبون ، زبونی ، زبون شدن و زبونی کردن شود.
ترجمه مقاله