ترجمه مقاله

زبیدی

لغت‌نامه دهخدا

زبیدی . [ زَ ] (اِخ ) خالد. شاعری است اسلامی و دارای آثاری اندک . ابوعبیده معمربن مثنی گوید: خالد زبیدی با جمعی از مردم «زبید» به «سنجار» آمد، در میان آن جمع دو پسرعم او بنامهای ضابی و عوید نیز بودند. روزی به شراب نشستند و از شراب سنجار نوشیدند، پس از باده گساری یاد وطن در دل آنان زنده گشت و خالد گفت :
ایا جبلی سنجار ماکنتما لنا
مصیفا و لا مشتی و لا متربعا
و یا جبلی سنجار هلا بکیتما
لداعی الهوی منا شتیتین ادمعا
بکی یوم تل المحلبیه ضابی ٔ
و الهی عویدا بثه فتقنعا.
مردی از «نمربن قاسط» بنام «دثار» به جوابگویی او پرداخت و گفت :
ایا جبلی سنجار هلا دققتما
برکنیکما انف الزبیدی اجمعا
لعمرک ماجأت زبید لهجرة
و لکنها کانت ارامل جوعا.
خالد نیز هجو «دثار» را بدون پاسخ نگذاشت و اشعاری در پاسخ او گفت که از آن جمله است :
بکی نمری ارغم اﷲ انفه
بسنجر حتی تنفد العین ادمعا.

(از معجم الادبا چ مصر ج 11 صص 21 - 24).


ترجمه مقاله